مینای مهتاب

مینای مهتاب
آخرین مطالب

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۹
بهمن ۹۹

روزمرگی

 

طبق معمول هر روز باید ناهار سفارشی اعضای خانواده را درست کنم.در حین تهیه ی مواد لازم برای خوراکی،به فهرست مخاطبین گوشی ام نگاهی می اندازم.از آنها که تنها نام دوست را یدک می کشند و از الفبای دوستی چیزی نمی دانند فقط شماره ای باقی مانده....چه زود به جرگه ی فراموش شدگان پیوسته ام.افراد فامیل هم که ده سالی یکبار این طرف ها پیدایشان می شود.دلم می خواهد لیست اسامی را پاک کنم.اصلا"این شماره ها به چه درد من می خورد؟ تا به حال کسی از من پرسیده روزگارت را چگونه سر میکنی؟ چقدر این زندگی بی روح و خسته کننده ست.مدت هاست که مسافرت نرفته ام.دوست دارم به شمال سفر کنم و از طبیعت زیبایش لذت ببرم.غروب لب ساحل باشم و به موسیقی آرام بخش صدای آب گوش فرا دهم.این زندگی نیاز به یک تغییر اساسی دارد.شاید بهتر باشد کار مناسبی پیدا کنم.غرق در این فکر و خیالات هستم که مادرم صدایم می زند : ریحانه....ریحانه....پس این غذا چی شد ؟ 

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۴ نظر ۲۹ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۴۴
فاطمه حیدری (رضوان)
۲۵
بهمن ۹۹

دختر تنها

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۱۰
فاطمه حیدری (رضوان)
۲۰
بهمن ۹۹

چتر بنفش

 

باران که ببارد،چتر بهانه ای می شود برای با هم بودن.اما باید کسی باشد که تو را عاشقانه زیر باران تا انتها همراهی کند.وقتی که بند بند وجودت از سرمای این روزگار بلرزد،تو را یک فنجان چای گرم مهمان خود کند.هر سخنش عطر محبت و دوستی با خود داشته باشد.گرمای واژگانش تسلی بخش روح خسته ات باشد.کسی که وجودش میان این همه بی مهری ها و کم لطفی ها غنیمت است.

خدایا،چقدر هوای این شهر سرد و زمستانی است...

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۱ نظر ۲۰ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۵۸
فاطمه حیدری (رضوان)
۱۶
بهمن ۹۹

مرد در حال دعا کردن

 

 

اثری از Ron Adelaar

۱ نظر ۱۶ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۲۶
فاطمه حیدری (رضوان)
۱۳
بهمن ۹۹

منظره زمستانی

 

برف

 

درختانِ سرمازده

 

نفس های زمستان

 

سرد و سنگین

 

نبضِ زمین کُند

 

تکه یخی روی آب سرگردان

 

برگِ خشکیده ای

 

سُر می خورد روی تنِ برف

 

 

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۴ نظر ۱۳ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۴۷
فاطمه حیدری (رضوان)
۰۸
بهمن ۹۹

خرده جنایت های زناشویی

این کتاب داستان زوجی است در پی حقیقت.در این نمایش نامه نویسنده با طنزی سیاه،تحلیل ظریف از دلدادگی و زندگی زناشویی ارائه می دهد و خواننده متحیر و شگفت زده را هر لحظه غافلگیر می کند.شخصیت های اصلی نمایش نامه زن و شوهری به نام های لیزا و ژیل هستند.ژیل یک نویسنده است که بر اثر ضربه ای که به سرش خورده،حافظه ی خویش را از دست داده و پانزده روز در کما بوده و لیزا زنی میان سال و نقاش که بعد از سال ها زندگی زناشویی،با همسر خود روبه روست،درست مانند همان روزی که در یک مهمانی عروسی با هم آشنا شدند.تصویر سازی اشمیت از زندگی زن و شوهری هولناک است.اما باید آنرا خواند : ترسناک است و زیبا و دوست داشتنی،و خیلی واقعی،یک اثر خوب برای لذت بردن.

بخشی از کتاب : 

ژیل : آیا در مورد صندلی هایی هم که قرچ و قرچ می کنند،من نظریه ای داده ام؟

لیزا : البته ! هیچ وقت اجازه ندادی من یک قطره روغن روی مارپیچ آن بچکانم.اصولا"تو هر قرچ و قروچی را به عنوان یک زنگ هشدار به حساب می آوری.معتقدی یک صندلی گردان زنگ زده،فعالانه در مبارزات علیه رخوت عمومی جسم نقش ایفا می کند.

ژیل : یعنی من برای هر چیز فلسفه ای دارم ؟

لیزا : تقریبا"بله.​​​​​​اجازه نمی دهی میز کارت را مرتب کنم.کاغذهایی را که درهم و برهم روی یکدیگر تلنبار می کنی" نظم بایگانی تاریخی" می نامی.معتقدی یک کتابخانه ی بدون گرد و خاک بیشتر یک کتابخانه ی سالن انتظار است.می گویی خرده نان های به زمین ریخته شده،کثیف نیستند،چون همان نانی هستند که می خوریم.حتی اخیرا"به این باور رسیده ای که خرده ها،اشک های نان هستند.نانی که وقتی تکه تکه اش می کنیم به گریه می افتد.خلاصه اینکه تختخواب ها و کاناپه ها محرومیت می کشند.تو لامپ های سوخته شده را فورا"عوض نمی کنی،بهانه می آوری که چند روزی باید برای وفات نور،عزاداری کرد.پس از پانزده سال،بررسی و مطالعه و زندگی مشترک زناشویی،به هر حال توانسته ام انبوهی از نظریات و تئوری های تو را در یک جمله فیلسوفانه خلاصه کنم : دست به ترکیب هیچ چیز در خانه نباید زد !

۱ نظر ۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۵۸
فاطمه حیدری (رضوان)
۰۶
بهمن ۹۹

 

 

آرزوی دیدن زمستان به دل خرس می ماند.

 

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۰ نظر ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۰۰
فاطمه حیدری (رضوان)
۰۲
بهمن ۹۹

دختر تنها در دشت

 

 

خواننده : علیرضا قربانی

شاعر : حسین غیاثی 

آهنگ ساز : علیرضا افکاری

 

متن شعر :

 

بی سر و سامان تو شد شانه ی سرخورده ی من

رنگ بزن بر لب این خنده ی دل مرده ی من

ساکت تنهایی من حرف بزن با شب من

شور تماشایی من شعر بخوان با لب من

بغض منی آه منی حسرت دلخواه منی 

دوری و دلتنگ توام زخمی و همراه منی 

من غم پنهان توام حال پریشان توام

پلک بزن تا بپرم مستی چشمان توام

جان منو جان من فقط تو هستی

قرار بی زمان من فقط تو هستی

شروع ناگهان من فقط تو هستی 

دلیل گریه ی منی عذاب من نه

پر از شنیدن منی جواب من نه

تو روی دیگر منی نقاب من نه

نیست در اقلیم کسی این همه بی هم نفسی

بی همگان منتظرم تا تو به دادم برسی

عصر غم انگیز توام حوصله کن ابر مرا

عاشق یک ریز توام معجزه کن صبر مرا

بند زده پای مرا گیسوی زنجیری تو

می کشدم می کشدم لحظه ی دلگیری تو

۱ نظر ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۱۸:۰۴
فاطمه حیدری (رضوان)