اگر به معنای زمان گرفته شده باشد و تعبیری از چرخ گردون و زمانه و مرور شدن گذشته در حال باشد ، تعبیر بسیار زیبایی است . چنانکه معنای « تقویم خاطرات » چنین ذهنیتی را تداعی میکند .
از میان ابرها : به نظرم ، لایه هایی از گرد و غبار ، بر روی همان « تقویم خاطرات » در ذهن را ترسیم میکند که همچون ابر پایدار نیست و همانطور که ابرها با وزش باد ، ناگزیر به جابجایی هستند ، مرور خاطرات نیز میتواند ، گرد و غبار نشسته در سالیان پیشین را از آن بزداید . به نظرم ترکیب قشنگی است . زیرا این ذهنیت را به وجود نمی آورد که ابرها به کلی جابجا میشوند ، بلکه شکافی « میان ابرها » ایجاد میکند که منجر به تابش نور از همان منفذ میشود .
لایه ای نور :
هر چند که ترکیب چندان زیبایی به نظر نمیرسد و نور نمیتواند به صورت یک « لایه » باشد و همیشه به صورت امواج در حال تابش است ، اما چون پیش از آن ترکیب « از میان ابرها » بر آمده و آن ترکیب را « شکاف میان ابرها » نامیدیم ، در آن صورت ترکیب بسیار زیبایی است . در حقیقت میتوان آن را اینگونه معنا کرد که : چون همۀ ابرها زدوده یا جابجا نشده و فقط شکافی میان آن ایجاد شده ، پس همۀ امواج نور ، قابلیت عبور از آن شکاف و منفذ را ندارد و فقط ، لایۀ کوچکی از امواج میتواند از آن شکاف عبور کنند . و یا به تعبیری دیگر ، مرور خاطرات گذشته ، لزوما همیشه منجر به آشکار شدن همۀ جوانب آن خاطرات نیست ، بلکه همیشه ، جنبه هایی از آن خاطرات که مورد نظر و دلخواه ماست ، برای ما آشکار میشود و باقی جوانب آن همواره در حجاب است .
مثال : ممکن است اون خاطره باز بینی عکس فرزندی باشد که در اوان تولد از او به یادگار داریم . اما آن فرزند در هشت سالگی فوت نموده .
اگر منظورمان از مرور دوبارۀ آن عکس یا تصویر ، برای مرور شادی های ما باشد ، در آن صورت مرگ آن فرزند در لحظۀ مرور عکس ، مورد تاکید ما نیست و در حجاب فراموشی است . و یا بر عکس . اگر منظورمان یاد آوری مرگ اوست ، شیرینی تولدش در حجاب ذهن ماست .
در حقیقت منظورمان یاد آوری یک لایه از لایه های آن خاطره است .
بر فراز دریا می تابد :
به نظرم « دریا » اینجا مترادف « دل » آمده است . چون مرور خاطرات گذشته ، هیچ ربطی به تدبیر و اندیشه و عقل ندارد ، بلکه جنبه های احساسی موضوع را در بر میگیرد که در آن صورت دقیقا با « دل » سر و کار دارد نه با مغز و تفکر و اندیشه . این هم ترکیب زیبایی است .
و شعاع آن :
ترکیب کاملا نادرستی است .
اگر تفسیر داستان همانگونه که در جملات پیشین بر آمد ، باشد ، با توجه به ترکیب بعدی : « تا عمق آسمان دلتنگی » ؛ می بایست به جای این ترکیب ، از ترکیب : « باز تاب آن » و یا « باز تاب شعاع آن » استفاده میشد .
زیرا : نور در برخورد با سطح دریا ، بازتاب می یابد . دریا به خودی خود ، نوری ندارد که شعاع آن « تا عمق آسمان دلتنگی » نفوذ کند . لذا به نظرم می بایست این ترکیب تصحیح شود تا نقصانی به زیبایی این قطعۀ بسیار زیبا و دلنشین ، وارد نشود .
عمق آسمان دلتنگی :
ترکیبی زیبا و تکمیلی ، که نشانگر دلتنگی آدمی به خاطرات گذشته اش می باشد . فرقی نمیکند آن خاطره ، خاطره ای شاد یا محزون و یا تلخ یا شیرین باشد .
موفق باشید .
پاسخ:
عرض سلام
تشکر از حضور و نقد سازنده ی شما
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
دستان باد :
اگر به معنای زمان گرفته شده باشد و تعبیری از چرخ گردون و زمانه و مرور شدن گذشته در حال باشد ، تعبیر بسیار زیبایی است . چنانکه معنای « تقویم خاطرات » چنین ذهنیتی را تداعی میکند .
از میان ابرها : به نظرم ، لایه هایی از گرد و غبار ، بر روی همان « تقویم خاطرات » در ذهن را ترسیم میکند که همچون ابر پایدار نیست و همانطور که ابرها با وزش باد ، ناگزیر به جابجایی هستند ، مرور خاطرات نیز میتواند ، گرد و غبار نشسته در سالیان پیشین را از آن بزداید . به نظرم ترکیب قشنگی است . زیرا این ذهنیت را به وجود نمی آورد که ابرها به کلی جابجا میشوند ، بلکه شکافی « میان ابرها » ایجاد میکند که منجر به تابش نور از همان منفذ میشود .
لایه ای نور :
هر چند که ترکیب چندان زیبایی به نظر نمیرسد و نور نمیتواند به صورت یک « لایه » باشد و همیشه به صورت امواج در حال تابش است ، اما چون پیش از آن ترکیب « از میان ابرها » بر آمده و آن ترکیب را « شکاف میان ابرها » نامیدیم ، در آن صورت ترکیب بسیار زیبایی است . در حقیقت میتوان آن را اینگونه معنا کرد که : چون همۀ ابرها زدوده یا جابجا نشده و فقط شکافی میان آن ایجاد شده ، پس همۀ امواج نور ، قابلیت عبور از آن شکاف و منفذ را ندارد و فقط ، لایۀ کوچکی از امواج میتواند از آن شکاف عبور کنند . و یا به تعبیری دیگر ، مرور خاطرات گذشته ، لزوما همیشه منجر به آشکار شدن همۀ جوانب آن خاطرات نیست ، بلکه همیشه ، جنبه هایی از آن خاطرات که مورد نظر و دلخواه ماست ، برای ما آشکار میشود و باقی جوانب آن همواره در حجاب است .
مثال : ممکن است اون خاطره باز بینی عکس فرزندی باشد که در اوان تولد از او به یادگار داریم . اما آن فرزند در هشت سالگی فوت نموده .
اگر منظورمان از مرور دوبارۀ آن عکس یا تصویر ، برای مرور شادی های ما باشد ، در آن صورت مرگ آن فرزند در لحظۀ مرور عکس ، مورد تاکید ما نیست و در حجاب فراموشی است . و یا بر عکس . اگر منظورمان یاد آوری مرگ اوست ، شیرینی تولدش در حجاب ذهن ماست .
در حقیقت منظورمان یاد آوری یک لایه از لایه های آن خاطره است .
بر فراز دریا می تابد :
به نظرم « دریا » اینجا مترادف « دل » آمده است . چون مرور خاطرات گذشته ، هیچ ربطی به تدبیر و اندیشه و عقل ندارد ، بلکه جنبه های احساسی موضوع را در بر میگیرد که در آن صورت دقیقا با « دل » سر و کار دارد نه با مغز و تفکر و اندیشه . این هم ترکیب زیبایی است .
و شعاع آن :
ترکیب کاملا نادرستی است .
اگر تفسیر داستان همانگونه که در جملات پیشین بر آمد ، باشد ، با توجه به ترکیب بعدی : « تا عمق آسمان دلتنگی » ؛ می بایست به جای این ترکیب ، از ترکیب : « باز تاب آن » و یا « باز تاب شعاع آن » استفاده میشد .
زیرا : نور در برخورد با سطح دریا ، بازتاب می یابد . دریا به خودی خود ، نوری ندارد که شعاع آن « تا عمق آسمان دلتنگی » نفوذ کند . لذا به نظرم می بایست این ترکیب تصحیح شود تا نقصانی به زیبایی این قطعۀ بسیار زیبا و دلنشین ، وارد نشود .
عمق آسمان دلتنگی :
ترکیبی زیبا و تکمیلی ، که نشانگر دلتنگی آدمی به خاطرات گذشته اش می باشد . فرقی نمیکند آن خاطره ، خاطره ای شاد یا محزون و یا تلخ یا شیرین باشد .
موفق باشید .