نگاه اول :
خورشید و کبوتر : هر دو تاکیدی بر خویشتن آدمیست .
زمین ! سکوی پرواز آن
آسمان ! جولانگاه رویای شیرین
و دوباره زمین ! فرودی در خستگی
هر طلوع و غروب ، چنین به نظر میرسد که خورشید از دل زمین بر می آید و در انتها به اعماق آن پناه میبرد . کوچی از این کران تا آن کران . به وسعت زمین .
کبوتر نیز
بر انگیخته از خیز
بال می گشاید
از زمین به سوی آسمان
و در نهایت ،
بسته بال و پای در خاک .
غروب و شکسته بال :
اندوه آدمی در سکوت سقوط زندگی در عبور از هیاهوی جهان هستی .
شاخۀ عریان :
تمامی دارایی آدمی در تلاش سالیان عمر .
حسرت پرواز : اوج ناتوانی آدمی برای عروج به مرتبۀ آدمیت
نگاه دوم :
خورشید در انتظار ماه :
معشوق به انتظار عاشق خویش .
خوابی عمیق :
رویایی شیرین از جانب معشوق که کلیت جان خویش را در تمامیت حجم آغوش عاشق متصور است .
کبوتری شکسته بال :
معشوقی عاری از دستهای نوازشگر عاشق که گرداگرد تنش حلقۀ عشق زند .
حسرت پرواز : معشوقی در حسرت رسیدن به عاشق .
.
.
.
بی شک دیدگاه یک خواننده با بینش نویسنده متفاوت خواهد بود . مگر اینکه نویسنده و خواننده ، یکی به هنگام نوشتن و آن دیگری به هنگام خواندن ، به یک نگاه اکتفا نکند و لزوم تعدد نگاه را بر انگیزد .
چنانچه مولانا در داستان چند مور و آن خطاط بیان میکند .
و گویا این پاسبان بهشت ( رضوان ) به خوبی از عهده بر آمده .
بسیار عالی بود پاسبان بهشت .
درود زیبابینی گلم
سپااااااس از حضور سبزت
شادباشی و سلامت و خوب
آن طرف تر کبوتری شکسته بال ...
درود عالی و غم انگیزگلم
قلمت مانا
کبوتری شکسته بال
آن طرف تر
کبوتری شکسته بال
درودها بانوی گرامی
زیبا نگاشتید و تامل برانگیز
پدرام باشید و برکام
قلمتون مانا💙🤞🏻