مینای مهتاب
مینای مهتاب
خانه
درباره من
تماس با من
طبقه بندی موضوعی
موسیقی
(۱۶)
شعر کوتاه
(۱۶)
ادبیات نمایشی
(۲)
دلنوشته
(۶)
عکس نوشته
(۱۳)
کاریکلماتور
(۱۲)
شعر سپید
(۲۶)
داستان کوتاه
(۴)
کلیپ
(۴)
شعر کلاسیک
(۷)
تک بیتی
(۴)
شعر نیمایی
(۲)
خلاصه آمار
کلمات کلیدی
باران
دلتنگی
شبانه ها
پاییز
زمستان
بهار
عشق
غروب
خدا
زیبایی
رویا
عاشورا
نمایش نامه
تنهایی
آرزو
زندگی
آرامش
امید
بایگانی
دی ۱۴۰۰
(۸)
آذر ۱۴۰۰
(۹)
آبان ۱۴۰۰
(۵)
مهر ۱۴۰۰
(۶)
شهریور ۱۴۰۰
(۵)
خرداد ۱۴۰۰
(۳)
ارديبهشت ۱۴۰۰
(۸)
فروردين ۱۴۰۰
(۶)
اسفند ۱۳۹۹
(۹)
بهمن ۱۳۹۹
(۸)
دی ۱۳۹۹
(۶)
آذر ۱۳۹۹
(۵)
آبان ۱۳۹۹
(۶)
مهر ۱۳۹۹
(۵)
شهریور ۱۳۹۹
(۳)
مرداد ۱۳۹۹
(۳)
آخرین مطالب
۰۰/۱۰/۲۷
کوچه
۰۰/۱۰/۲۶
یادگاری از دوست
۰۰/۱۰/۲۲
انار سرخ
۰۰/۱۰/۱۹
از کوچه ما
۰۰/۱۰/۱۵
لبخند
۰۰/۱۰/۱۲
بغض های فروخورده
۰۰/۱۰/۰۸
Harmony (بی کلام)
۰۰/۱۰/۰۴
پنجره ی عشق
۰۰/۰۹/۲۹
شب بارانی
۰۰/۰۹/۲۵
پائیز طولانی
پیوندهای روزانه
در جستجوی خود...
در حال ترک اعتیاد
سایه
لیلا طیبی
انجمن شعر و ادب میخانه
پنجره خیس
آخرین وبلاگ های به روز شده
۱۳
شهریور ۹۹
ماه گرفتگی
غم
روی شانه های شب
سنگینی می کند
وقتی که ماه می گیرد
فاطمه حیدری (رضوان)
۵ نظر
۱۳ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۳۵
فاطمه حیدری (رضوان)
۰۴
شهریور ۹۹
شهسوار عشق
ان چشم ها که شرم در ان ناگزیر بود
تصویری از حماسه درون حریر بود
در نینوا درخشش ان چهر پر فروغ
چون رویش ستاره کنار کویر بود
وان پرتو ملایم و مهتابی وقار
در چهره اش چو هاله ماه منیر بود
تاریخ شاهد است که ان شهسوار عشق
ازاده ای به عشق برادر اسیر بود
با مشک تشنه کام برون آمد از فرات
سیراب شد و لیک ز باران تیر بود
انصاف را که خصم زبون در مصاف او
حتی برای دشمنی وی حقیر بود
می تاخت او به دشمن و من بر لبم شکفت
اندیشه ای که پیشترم در ضمیر بود :
اغاز سرفرازی گودال کربلا
در ژرفنا و گودی روز غدیر بود
خون وفا به تیغ جفا ریخت بر زمین
وان تشنگی که ماند به جا بی نظیر بود
با این زبان چگونه تو را می توان سرود
بی بال کی توان که به معراج پر گشود
علی موسوی گرمارودی
۲ نظر
۰۴ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۲۰
فاطمه حیدری (رضوان)
۲۳
مرداد ۹۹
ملاقات در کافه ویترای
پرده ی اول
زمان : یک هفته قبل
مکان : کیوسک روزنامه فروشی
صفحه ی دوم روزنامه (مربوط به گمشدگان) تصویر شخصی
را نشان می دهد که دو هفته قبل از بیمارستان روان پزشکی فرار
کرده است.
پرده ی دوم
زمان : ۱۰ صبح
مکان : کافه رستوران
پسری جوان پشت میز نشسته و یک نسکافه سفارش می دهد.
زمان ملاقات فرا می رسد.درب کافه باز می شود و دختری
جوان حدودا"۲۵ ساله با پالتوی مشکی خزدار و شال سفید
وارد می شود.
پسر : سلام.مانلی خانم ؟
دختر : بله خودم هستم.شما آقا عرفان هستید؟
پسر : بله.از اشنایی با شما خوشبختم.
دختر : من هم همین طور.
پسر : خب چی میل دارید؟
دختر : کاپوچینو و کیک.گفته بودید این کافه مال
خودتون هست،درسته؟
پسر : بله.ولی در اصل متعلق به پدرمه.
دختر : جای دنج و آرومیه.
نوای پیانو در فضای کافه طنین انداز می شود.
دختر با لبخندی بر لب پلک هایش را بر هم می گذارد
و به صدای موسیقی گوش می سپارد.
پسر : خب کمی از خودت بگو.
دختر همچنان غرق در فضای رمانتیک کافه است.
پسر : مانلی؟
دختر چشمانش را باز می کند و می خندد و مشغول
خوردن کیک می شود.
پسر : دوست دارم بیشتر با هم آشنا بشیم.
اول تو شروع کن.
دختر : من از بازیگران نقش اول سینما هستم.
پسر : این رو توی چت گفته بودی.کلاس هنرپیشگی میری؟
دختر : یک جلسه بیشتر نرفتم.همون اول متوجه ی
استعداد فوق العاده ام شدند.کلی ذوق کردند و بهم
پیشنهاد بازی تو نقش اول یک فیلم عاشقانه رو دادند.
پسر : چقدر خوب.
دختر : باید دو ساعت دیگه سر صحنه فیلم برداری
حاضر بشم.وقت زیادی ندارم.قرار بعدی کی باشه؟
پسر : فردا همین ساعت.
درب کافه باز می شود,دو نفر با روپوش سفید وارد می شوند
و دختر جوان را سوار بر آمبولانس کرده و با خود می برند.
پسر جوان همان طور که آثار رضایت از نگاهش پیداست
نسکافه اش را به آرامی می نوشد.
فاطمه حیدری (رضوان)
۱۰ نظر
۲۳ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۵۶
فاطمه حیدری (رضوان)
۱۹
مرداد ۹۹
ابری ترین شعر
ابری ترین شعرهایم را
به آسمان هدیه کردم
باران بارید
فاطمه حیدری (رضوان)
۷ نظر
۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۴
فاطمه حیدری (رضوان)
۱۶
مرداد ۹۹
بهانه
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
خواننده و آهنگ ساز : زنده یاد ناصر عبداللهی
ترانه سرا : اهورا ایمان
متن ترانه :
ستاره بود غزل بود ترانه بود و تو بودی
هزار حادثه اما بهانه بود و تو بودی
تو بودی و شب قصه تو بودی و تب پرواز
هزار آینه فریاد هزار پنجره آواز
شب از تو شعر دوباره شب از تو باغ ستاره
به اعتبار تو روشن من و چراغ ستاره
حضورم از تو همیشه سکوتم از تو صدا بود
تو آسمون ترانه پرنده بود و رها بود
گذشتی از شب قصه گذشتی از شب آواز
نه از ستاره شنیدی نگفتی از تب پرواز
نگفتی از شب گریه نگفتی از من بی تو
در این حضور خیالی چگونه ماندن بی تو
ستاره بود غزل بود غزل نبود و تو بودی
تویی که از تو نوشتی تویی که از تو سرودی
۴ نظر
۱۶ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۰
فاطمه حیدری (رضوان)
جدیدترین مطالب
مطالب جدید تر