مینای مهتاب

مینای مهتاب
آخرین مطالب
۱۱
دی ۹۹

 

 

اگر ماه برای همیشه پشت ابر بماند

جهان در تاریکی مطلق فرو خواهد رفت.

 

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۱ نظر ۱۱ دی ۹۹ ، ۲۱:۱۰
فاطمه حیدری (رضوان)
۱۰
دی ۹۹

 

 

لذت تماشای باران همراه با صدای سارا نائینی 

۵ نظر ۱۰ دی ۹۹ ، ۱۶:۴۷
فاطمه حیدری (رضوان)
۰۴
دی ۹۹

طعم قهوه

 

دو تا اسپرسو سفارش دادم.فنجان قهوه را با اکراه برداشت و تا آخر سرکشید.تلخ بود مثل داستان زندگی اش.مرجان تنها بیست سال داشت،اما چهره ی شکسته اش سن و سالش را بیشتر نشان می داد.برای فرار از اوضاع نابسامان زندگی به اولین خواستگار پاسخ مثبت داده بود.اما دیری نگذشت که اختلافات زیاد با همسرش تبدیل به آتشی شد که باغ زندگی اش را ویران کرد.یک هفته ای میشد که شناسنامه اش مهر طلاق خورده بود.وضعیت روحی مناسبی نداشت.دستانش می لرزید.افکارش مشوش شده بود.با لحنی پراضطراب گفت : دیگه از این وضعیت خسته شدم.حالا که برگشتم خونه،دوباره روز از نو روزی از نو.یک روز نیست که مامان و بابا با هم دعوا نکنند.سرکوفت های فامیل کم بود،الان باید نگاه های سرزنش بار همسایه ها رو هم تحمل کنم.کاش هیچ وقت تن به این ازدواج نمی دادم.کاش مامان و بابا می فهمیدند که من به محبت احتیاج دارم.کاش....و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمش سرازیر شد.

​​​​​​- عزیزم خودت رو سرزنش نکن.اتفاقی هست که افتاده.تو حالت اصلا"خوب نیست.یک روان پزشک و مشاور خیلی خوب سراغ دارم.می توانند کمکت کنند.خودم برات نوبت می گیرم تا با هم بریم.

هشت سال از دیدار ما گذشت.تحصیلاتش را در رشته ی نقاشی به پایان رسانده و در یکی از آموزشگاه های هنری مشغول به کار شده بود.از موقعیت شغلی اش راضی بود.از اینکه توانستم گره ای از مشکلش باز کنم.در دل احساس شعف می کردم و به خاطرش خدا را شاکر بودم.

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۳ نظر ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۷:۳۸
فاطمه حیدری (رضوان)
۳۰
آذر ۹۹

شب یلدا

 

چو بر شکست صبا زلف عنبر افشانش

بهر شکسته که پیوست تازه شد جانش

کجاست همنفسی تا بشرح عرضه دهم

که دل چه میکشد از روزگار هجرانش

زمانه از ورق گل مثال روی تو بست

ولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانش

تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید

تبارک الله ازین ره که نیست پایانش

جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد

که جان زنده دلان سوخت در بیابانش

بدین شکسته بیت الحزن که می آرد

نشان یوسف دل از چه زنخدانش

بگیرم آن سر زلف و بدست خواجه دهم

که سوخت حافظ بیدل زمکرو دستانش

 

 

یلدا مبارک​​​

۴ نظر ۳۰ آذر ۹۹ ، ۲۱:۳۸
فاطمه حیدری (رضوان)
۲۶
آذر ۹۹

دختر در روز برفی

 

صبر کن 

 

تا طلوع زمستان

 

راه زیادی نیست

 

بگذار تنور شعرهایم را روشن کنم

 

مبادا واژه ها قندیل ببندد

 

 

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۹ نظر ۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۳:۲۷
فاطمه حیدری (رضوان)
۱۷
آذر ۹۹

 

 

سفری کوتاه به خاطرات گذشته

همراه با قطعه موسیقی بی کلام از بیژن کامکار

۲ نظر ۱۷ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۸
فاطمه حیدری (رضوان)
۰۹
آذر ۹۹

آسمان ابری

 

بر شاخه های خشک بید

 

جای قطره های باران خالی ست

 

وقتی آسمان دلگیرتر از همیشه

 

بغضش را فرو می خورد

 

 

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۱ نظر ۰۹ آذر ۹۹ ، ۰۰:۴۰
فاطمه حیدری (رضوان)
۰۴
آذر ۹۹

 

 

 

آفتاب پرست یک رنگی را دوست ندارد.

 

 

فاطمه حیدری (رضوان)

۲ نظر ۰۴ آذر ۹۹ ، ۱۵:۲۲
فاطمه حیدری (رضوان)
۳۰
آبان ۹۹

شعر

 

شب بخیر پاییز

 

راه سرد و درازی

 

تا بهار پیش روست

 

 

 

شمس لنگرودی

۶ نظر ۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۳:۵۲
فاطمه حیدری (رضوان)
۲۹
آبان ۹۹

مرد تنها در شب

 

 

خواننده : احسان خواجه امیری 

ترانه سرا : حامد عسگری

آهنگ ساز : پدرام کشتکار

 

متن ترانه :

 

گریه نمی کنم نه اینکه سنگم

گریه غرورمو به هم می زنه

مرد برای هضم دلتنگی هاش

گریه نمی کنه قدم می زنه

گریه نمی کنم نه اینکه خوبم

نه اینکه دردی نیست نه اینکه شادم

یه اتفاق نصف نیمه ام که

یهو میون زندگی افتادم

یه ماجرای تلخ ناگزیرم

یه کهکشونم ولی بی ستاره

یه قهوه که هر چی شکر بریزی

بازم همون تلخی نابو داره 

اگه یکی باشه منو بفهمه

براش غرورمو بهم می زنم

گریه که سهله زیر چتر شونش

تا آخر دنیا قدم می زنم

۱ نظر ۲۹ آبان ۹۹ ، ۱۹:۱۶
فاطمه حیدری (رضوان)